-برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر

ساخت وبلاگ
داشتم در یکی از خانه ها پرواز می کردم که ناگهان برق های منطقه قطع شد.ای وای من بازم سهل انگاری کردم حالا چیکار کنمبا کمی گشت و گذار یه نوری دیدم و بهش نزدیک شدم.یه نور که شکل یک پروانه است چه زیباست این پروانه که برای دلک دلربایی می کند دلی که با یک نگاه عاشق شده.هرچه نزدیک تر میرفتم او را بهتر و بهتر میدیدم. از خوشگلی اش بگیر تا نوری که از خودش ساطح می کرد و سرتاسر اتق را روشن میکرد.چی بگم که حاضرم جانم را هم برایش فدا کنم.رفتم نزدیک و نزدیک تر انقدر که محو زیبایی وی شدم که گرمایی که از تنش ساطخ می شد را حس نکردم.دانای کل:پروانه اعتراف می کرد که عاشق ان پروانه شمعی شده.ان شب انقدر دور ان شمع که به شکل پروانه ای فریبنده و زیبا بود گشت و گشت تا اینکه بالاخره در اثر گرمای ساطح شده از شمع سوخت.پروانه ای که در عشق شمع سوخت... -برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت -برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namazifard بازدید : 171 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 0:02

باران می بارد همه مان را خیس کرد و همه جا را شست .دست نوازشش را بر سرم می کشد.قطره ها یکی پس از دیگری به نوبت صورتم را لمس و نوازش می کنند.دخترک کوچکی را می بینم که این طرف و ان طرف می دود بالا و پایین می پرد زلف پریشانش در هوا رقص کنان پرواز می کنند.تکه ای از موهایش بر اثر خیسی باران بر پیشانی کوچکش چسبیده است و خیال دل کندن و جدا شدن از پیشانی اش را ندارد و نخواهد داشت.باران تارو پودش را محکم تر بر زمین و زمان می کوبد خواهد کوباند.اینک دخترک را دوباره می نگرم که چگونه با سر افشان و شلخته اش ور می رود و میخاراند.باران دخترک ابر ها چادرش را پهن می کند بر روی زمین و خاک ها را سیراب می کند. نیل ها و رودخانه ها را پر اب می کند.باران همچنان ادامه دارد...بر سر و رویم می نگرم که چگونه خیس از اب باران شده ام .باران با سخاوتمندی می بارد و سر و روی درختان و گل ها را می شوید به صورتی مفتی مفتی ان ها را پاک و پاکیزه و تمیز می کند.افکارم به سال های دوری کشیده می شود یاد شعری می افتم :باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه خانه ام کو خانه ات کو ان دل دیوانه ات کو روز های کودکی کو فصل خوب عاشقیذ کو؟ -برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت -برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namazifard بازدید : 114 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 0:02

چشمانم ارام ارام گشوده شد اما چیز اندکی هم دستگیرم نشد.من یک دانه ام در درون یک خاک خفته بودم و اینک از خواب غفلت می خواهم برخیزم.با فکر به فردا های یهتری که می توانم چگونه برای این پسرک فقیر و تنگ دست رقم بزنم و سود برسانم وجودم سرشار از احساساتی لبریز شده میشد.احساساتم از درونم جوشید و خروشید و از درون خاک به بیرون جست.با تلاش های فراوان توانستم اندکی سر از خاک خشکیده ی ان باغ بیرون بیاورم.روشنایی که به چشمانم بازتاب شد چشمانم به طور ناخوداگاه بدون انکه بر روی خود کنترلی بیابم  با تمام قوا به روی هم افتاد.با کمی صبرو تحمل چشمانم به نور عادت کرد ارام ارام چشمانم را با کمی احتیاط به دور و اطراف چرخاندم.برایم بسیار غیر قابل باور و غیرقابل تحمل بود اطرافم همانند کویری خشکیده بی اب و علف بود که زمینش از بی ابی تکیده بود.برایم گنگ و تعجب اور بود که این پسرک چگونه در این باغ می زیست؟اطرافم از خشکسالی زیاد ترک خورده بود به طوری متعاصر شده بودم که احساس کردم ارام ارام چشمانم را از این جهان می بندم اما...اما نه من نباید حالا به این زودی جانم را از دست بدهم من میخواهم فرزندانم را پرورش دهم من یک درخت هلوی استوار و با اقتدار می بایست شوم.انقدر با اقتدار و استحکام که بتوانم به این کودک گرسنه سودی برسانم.با تمام قوا و با عظمی راسخ تصمیمم را گرفتم.روز ها یکی پس از دیگری به سرعت برق وباد از هم پیشی می گرفتند و پسرک با انکه خودش مقدار کمی اب در اختایر داشت اما در هیچ کمکی به من خودش را دریغ نمی کرد من هم با حس مسئولیت سنگینی که بر دوش های نحیف و کوچکم گذاشته می شد بر ساقه ام هایی را هدیه می کردم با احساساتی لبریز شده از حس های خوب و ناب خودم را می پروراندم پس از چندین ماه من به -برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر...ادامه مطلب
ما را در سایت -برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namazifard بازدید : 116 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 0:02

بارون می آید...                                                                                                                                     به خوشحالی اکثرشان و به میرغضب بودن یک سری ها که گله دارندچرا دارد باران می بارد چله ی تابستان و جمع کردن بسات فروشنده های دوره گرد کنار خیابان  و پارک ها مینگرم....   

-برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر...
ما را در سایت -برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namazifard بازدید : 122 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 0:31

من یک نویسنده ام...

زندگی ام خلاصه شده توی همین بازی با کلمات که چگونه در کنار هم قرارشان بدهم من به شخصه زندگی را در نوشتن می بینم.

چنان زنگی ام را در نوشتن می بینم که شاید باورت نشود .

هنگامی قلم را بر دستانم می گیرم همه ی احساساتم هچون چشمه ای به قلیان می افتند.

بیان احساسات فقط به کمک زبان نیست می شود حتی با ساده ترین ابزار همانند یک قلم ساده...

-برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر...
ما را در سایت -برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namazifard بازدید : 117 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 0:31

زمستان تازه از راه رسیده بود !

پاییز کوله بارش را جمع کرده و به استقبال زمستان رفته است.

زمستان فصل سوز و سرما است فصلی که بر روی شاخه های درختان شکوفه های برفی خویش را برجای می گذارد.

همهی درختان عریان می کند درختانی که در هر فصلی به رنگی در می ایند ولی در زمستان شکوفه های سفیدش ان را تزیین می کنند.

-برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر...
ما را در سایت -برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namazifard بازدید : 104 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 0:31

نور بود که از ان پنجره ی کوچک از روزنه های پرده ی خانه ی گلی و قدیمیمان بر چشمانم می تابید افتاب بود که...

-برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر...
ما را در سایت -برخاستن از خواب در صبح روستا-برخاستن از خواب در صبح شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namazifard بازدید : 109 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 0:31